- بي وقفه آزاد بوده ام تا هرگز نتواني از من جزميتي بنا نهي. اگر بخواهي چنين کني، فقط خود را ديوانه کرده اي! ارثيه واقعا وحشتناکي براي محققان بجا گذاشته ام! از حرفهاي من چيزي نخواهند فهميد!! همين خوب است که کسي نميتواند آئين يا کيش خاصي از من بسازد. نه! اين ناممکن است... واژه هايم تو را مي سوزانند، ولي نميتواني هيچ گونه الهيات يا جزميتي از آنها بسازي. ميتواني راهي براي زندگي بيابي ولي نه جزميتي تا با تکيه به آنها موعظه کني. ميتواني شراب شورش را از اين جام بنوشي ولي نميتواني درونمايه اي انقلابي را با تار و پود آنها ببافي. واژه هايم تنها آتش بپا نمي کنند! اينجا و آنجا باروت را نيز چاشني آنها کرده ام تا براي قرنها انفجار ايجاد کنند! بيش از آن که لازم است باروت ريخته ام تا انفجار محتوم باشد! آنکس که ميخواهد از من کيش خاصي بيافريند، کمابيش با هر جمله اي به دردسر خواهد افتاد!
- تو خواهان قدرتی تا آزار برسانی. و گرنه عشق کافیست، مهربانی کافیست
- اگر نتوانی تنها باشی، پیوند تو دروغین است. این تنها نیرنگی است تا از تنهایی فرار کنی، همین و بس ...
- بگذار بگویم که در جامعه ای غیر آزاد میتوانی آزاد باشی، در جهانی سیاه بخت، سعادتمند باشی. مانعی از سوی دیگران نمیتواند وجود داشته باشد، میتوانی دگرگون شوی
- ذهن تنها زمانی در صحنه می ماند که به تمامی در چیزی نباشی. در هر کار و هر چیز، تام و تمام باش تا ذهن نتواند حتی برای لحظه ای تو را آزار دهد
- عشق چنان از احترام سرشار است که آزادی را هدیه می کند. و اگر عشق آزادی به همراه نیاورد، عشق نیست؛ چیز دیگریست
- نخست راه را برو، سپس با تمام وجود خود را در آن دریاب - فقط بعد از آن است که میتوانی دستان دیگری را بگیری و راه را به آن نشان دهی
- مکاشفه بخوانش، آگاهی یا چیز دیگر، اینها نام های بیش نیستند، اما سکوت محض است که ذات و جوهر است. هیچ چیز در تو تلاطم را باعث نمیشود،هیچ بادی در تو موج ایجاد نمیکند و در این حالت است که به ملکوت قدم میگذاری
- زندگی راه های خود را میجوید. لحظه ای که شروع میکنی همه چیز را مدیریت کنی، آنها را ضایع میکنی. بگذار زندگی آزاد باشد
- زندگی آزاد از تضاد هاست. تمامی تضاد ها مکمل یکدیگرند. راست بدان که روز و شب مکمل یکدیگرند، زندگی و مرگ نیز چنین اند
- تنهایی جایی است که دیگری را از دست میدهی. یگانگی هنگامی است که خود را در میابی
- حقیقت راز گشایی است. وجود دارد. نیازی به اختراع آن نیست، باید کاشف آن باشی
- از آنچه میگریزی، بیشتر و بیشتر به سوی آن جلب میگردی. ذهن تو این سو و آن سو به دنبال اوست
- حقیقت تنها به نافرمانان رخ مینماید، و شورشی محکوم به زندگی سراسر خطر است
- زندگی را قدر بدان، حرتمش را نگهدار. هیچ چیز مقدس تر از آن نیست، هیچ چیز ملکوتی تر از آن نیست
- وقتی ذهن میشناسد آن را دانش میخوانیم، وقتی دل میشناسد آن را عشق مینامیم و آنگاه که وجود میشناسد آن را مراقبه می نامیم
- آسمان بی زمین تهی خواهد بود، آسمان بی زمین نمیتواند بخندد. زمین بی آسمان میمیرد. هر دو در کنار هم - و رقص متولد میشود. زمین و آسمان در کنار هم میرقصند - و خنده است و شور و نشاط، جشن آغاز میگردد
- مراقبه نه سفري در فضاست و نه سفري در زمان بلكه يك بيداري آني است . اگر بتواني همين الان خاموش باشي اين ساحلي ديگر است اگر اجازه دهي ذهن متوقف شود و از كار بيفتد اين ساحلي ديگر است
- زندگي مانند صفحه اي سفيد است كه هرچه بر آن بكشي همان ميشود! ميتواني شادي يا بدبختي را در آن رسم كني! تمام عظمت وجود انسانيت در اين آزادي عمل است!
- اين خانه تاريك نيست! در بيرون از اين خانه تاريك، آفتاب هميشه در حال نور افكني ميباشد، فقط كافي است که درها و پنجره ها را بگشایی تا نور به درون بیاید
- براي خلق كردن بايد از همه قيد و بندها رها شد، وگرنه خلاقيت تو چيزي جز تقليد و نسخه برداري نخواهد بود! فقط يك نسخه ي بدل! تو فقط هنگامي ميتواني خلاق باشي كه فرديت خويشتن را دريابي
- زندگی در زندگی کردن است. زندگی یک شیئی نیست، یک روند است. بجز زیستن، راهی برای دستیابی به زندگی نیست: جریان داشتن و جاری شدن به همراه آن. اگر در یک فلسفه، دریک عقیده ی جزمی و در الهیات به دنبال معنی زندگی میگردی، راهی مطمئن برای ازدست دادن زندگی و معنای آن یافته ای. زندگی چیزی نیست که به انتظارت نشسته باشد، در درونت اتفاق می افتد. زندگی چیزی نیست که همچون یک هدف در آینده باشد که به آن برسی، در همین لحظه و در اینکاینجاست در تنفس هایت، در گردش خونت و در تپش قلبت. هرآنچه که هستی زندگی تو است و اگر شروع کنی که معنی آن را درجایی دیگر بیابی، آن را از کف می دهی.
- تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.
- دوستی خالصترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمیخواهی، شرطی قائل نمیشوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب میبرد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبخود پیش میآید. انسان نیاموخته که زیباییهای تنهایی را دریابد. او همیشه آوازهٔ جستن نوعی پیوند است، میخواهد با کسی باشد � با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونهای فراموش کنی که تنهایی.
- با عاشق شدن کودک باقی خواهی ماند؛ و با عروج در عشق به بلوغ دست خواهی یافت.
- عشق یک پیوند است. عاشق و معشوق هر دو تلاش میکنند خود باقی بمانند، در پیوند و در عین حال مستقل، چنین است که مبارزه آغاز میشود.
- عشق آزمونی روحی است � ربطی به جنسیت ندارد و با کالبدها بیگانهاست، عشق با درونیترین کانون وجود سروکار دارد. اما تو هنوز حتی به معبد خود قدم نگذاشتهای. ابداً نمیدانی که کیستی، و با اینحال در پی آنی که چگونه عشق بورزی. نخست خود باش، خود را بشناس، و دل خوش دار که عشق را پاداش خواهی گرفت.
- والاترین هنر در جهان آنست که مرید باشی. این موهبت با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. مریدی یگانهاست و همتایی ندارد. در هر پیوند دیگری، چیزی شبیه آن نخواهی یافت، نه چیزی مثل آن نمیتواند وجود داشته باشد.
- اگر دیگری را دوست میداری، اگر میخواهی یاریش کنی، کمک کن تا یگانه شود. نه نباید او را اشباع کنی. تلاش نکن با حضور خود بگونهای او را کامل کنی. دیگری را کمک کن تا یگانه شود. چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضور تو نباشد.
تکرار این جملات عاشق ترتان می کند
داستان کوتاه جوجه عقاب اثر گابریل گارسیا مارکز
سنت های عجیب و غریب آفریقایی ها
37347 بازدید
65 بازدید امروز
22 بازدید دیروز
103 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian